معرفی وبلاگ
این وبلاگ هم اخبار مربوط دانشگاه پیام نور را میگه ، هم داستان و گاه گداری هم مطالب خواندنی دیگه امیدوارم مورد قبولتون واقع بشه *************************** *************************** برای بهتر دیدن هر مطلب بر روی لینک ( ادامه مطلب ) که پایان هر قسمت آمده کلیک کنید *************************** *************************** وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده. *************************** ***************************
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 904281
تعداد نوشته ها : 268
تعداد نظرات : 77
فریاد ها را همه می شنوند هنر واقعی شنیدن صدای سکوت است - دکتر علی شریعتی
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي

 

ماجراي يك بام و دو هوا


شايد براي شما جالب باشد كه بدانيد مثل يك بام ودو هوا از كجا آمده است .
روزي پسر و دختر خانواده مهمان خانه پدرشان شدند و تصميم گرفتند همگي شب را در منزل پدري به صبح برسانند.
طبق عادتي كه در زمانهاي قديمي مرسوم بود براي خواب به پشت بام رفتند بعد از چند دقيقه مادر خانواده به پشت بام رفت تا براي مهمانها يش آب ببرد .
در يك طرف پشت بام دختر وداماد زن با فاصله از هم خوابيده بودند. مادرزن به دامادش گفت : هوا خيلي سرد دخترم را در آغوش بگير تا گرمت بشه .
سپس به طرف ديگر پشت بام رفت زن ديد كه پسرش همسرش را در آغوش گرفته .مادر شوهر به عروسش گفت :از هم فاصله بگيريد هوا گرمه گرمازده مي شيد .
در اين هنگام عروس كه خيلي ناراحت شده بود گفت : قربون برم خدا رو يك بوم و دو هوا رو" اين ور بوم تابستون "اون ور بوم زمستون


با تشكر از : بهمنش

يکشنبه 29 5 1391 2:44 بعد از ظهر

 

ماجراي قليان شاهانه !


نقل است؛ "شاه عباس صفوي" رجال كشور را به ضيافت شاهانه ميهمان كرد، دستور داد تا درسرقليان­ها بجاي تنباكو، ازسرگين اسب استفاده نمايند. ميهمان­ها مشغول كشيدن قليان شدند! ودود و بوي پهنِ اسب فضا را پر كرد، اما رجال - از بيم ناراحتي‌ شاه - پشت سر هم بر ني قليان پُك عميق زده و با احساس رضايت دودش را هوا مي دادند! گويي در عمرشان، تنباكويي به آن خوبي‌ نكشيده اند!
شاه رو به آنها كرده و گفت: «سرقليان­ها با بهترين تنباكو پر شده اند، آن را حاكم همدان برايمان فرستاده است »
همه از تنباكو و عطر آن تعريف كرده و گفتند:« براستي تنباكويي بهتر از اين نمي‌توان يافت»
شاه به رئيس نگهبانان دربار - كه پك‌هاي بسيار عميقي به قليان مي­زد- گفت: « تنباكويش چطور است؟ »
رئيس نگهبانان گفت:«به سر اعليحضرت قسم، پنجاه سال است كه قليان مي‌كشم، اما تنباكويي به اين عطر و مزه نديده­ام!»
شاه با تحقير به آنها نگاهي‌ كرد و گفت: « مرده شوي تان ببرد كه بخاطر حفظ پست و مقام، حاضريد بجاي تنباكو، پِهِن اسب بكشيد و بَه‌‌‌ بَه‌‌‌‌‌‌ و چَه چَه كنيد


با تشكر از : بهمنش

دسته ها : بينديشيم 5
يکشنبه 29 5 1391 2:41 بعد از ظهر
  ماجراي سرزمين بهشت مردي با اسب و سگش در جاده‌اي راه مي‌رفتند. هنگام عبور از كنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد و آنها را كشت. اما مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پيش رفت. گاهي مدت‌ها طول مي‌كشد تا مرده‌ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند.پياده ‌روي درازي بود، تپه بلندي بود، آفتاب تندي بود، عرق مي‌ريختند و به شدت تشنه بودند. در يك پيچ جاده دروازه تمام مرمري عظيمي ديدند كه به ميداني با سنگفرش طلا باز مي‌شد و در وسط آن چشمه‌اي بود كه آب زلالي از آن جاري بود. رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان كرد و گفت: "روز بخير، اينجا كجاست كه اينقدر قشنگ است؟"دروازه‌بان: "روز به خير، اينجا بهشت است."- "چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنه‌ايم."دروازه ‌بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "مي‌توانيد وارد شويد و هر چه قدر دلتان مي‌خواهد بنوشيد."- اسب و سگم هم تشنه‌اند.نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حيوانات به بهشت ممنوع است."مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، اما حاضر نبود تنهايي آب بنوشد. از نگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اينكه مدت درازي از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌اي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه، دروازه‌اي قديمي بود كه به يك جاده خاكي با درختاني در دو طرفش باز مي‌شد. مردي در زير سايه درخت‌ها دراز كشيده بود و صورتش را با كلاهي پوشانده بود، احتمالأ خوابيده بود.مسافر گفت: " روز بخير!"مرد با سرش جواب داد.- ما خيلي تشنه‌ايم . من، اسبم و سگم.مرد به جايي اشاره كرد و گفت: ميان آن سنگ‌ها چشمه‌اي است. هرقدر كه مي‌خواهيد بنوشيد.مرد، اسب و س
يکشنبه 29 5 1391 2:31 بعد از ظهر

 

 

زمين لرزيد، دلمان نيز همراه آن لرزيد. زمين لرزه آدربايجان
صدها نفر را قرباني كرد، هزاران نفر را آواره و ميليون‌ها نفر
را غمگين و داغديده كرد. براي قربانيان اين بلاي طبيعي
آمرزش و براي بازماندگان آنان صبر مسئلت مي‌كنيم.

 

 

آتشي افروختي، در عمق و جانم؛ ‌اي زمين

كرده‌اي در اين وطن بي‌خانمانم؛ ‌اي زمين

 

صد چو من در خاك و خون غلتيد در يك صبحدم

هم برادر، هم پدر، هم خواهرانم؛‌ اي زمين

 

فارغ از كار و تلاش و‌ هاي و هوي زندگي

خفته در بستر بودم نزد كسانم؛‌ اي زمين

 

ناگهان فرياد خشم تو مرا بيدار كرد

چشم بگشودم، چه ديدم از چه خوانم؛‌ اي زمين

 

خاك و خون و سنگ و آهن پاره‌هاي پيكرم

آه... آه كو آن كودك شيرين زبانم؛‌ اي زمين



يك دقيقه سكوت ....  يك دقيقه حركت ....  يك دقيقه عمل



دسته ها : متفرقه 2
يکشنبه 29 5 1391 1:11 صبح
  10 فايده هويج براي سلامتي قرص‌هاي ويتامين A را فراموش كنيد. اين ميوه نارنجي رنگ، ويتامين A مورد نياز شما را تامين كرده و فوايد بيشمار ديگري نيز براي سلامت پوست، پيشگيري از سرطان و مقابله با پيري دارد. اگر مي‌خواهيد بدانيد چطور بيشترين استفاده را از اين سبزيجات فوق‌العاده ببريد، با ما همراه باشيد.فوايد هويج1. تقويت بيناييتصور قديمي كه هويج براي چشم‌هايتان خوب است كاملاً درست است. هويج سرشار از بتا-كاروتين است كه در كبد به ويتامين A تبديل مي‌شود. ويتامين A در قرنيه چشم به رودوسپين تبديل مي‌شود كه رنگدانه‌اي بنفش رنگ لازم براي بينايي است.بتا-كاروتين در برابر زوال ماكولا و آب‌مرواريد ناشي از بالا رفتن سن نيز محافظت مي‌كند. در يك تحقيق مشخص شد افراديكه مقدار زيادي بتا-كاروتين مصرف مي‌كنند، تا 40 درصد كمتر در معرض زوال ماكولا قرار مي‌گيرند.2. پيشگيري از سرطانتحقيقات نشان داده است كه هويج خطر بروز سرطان ريه، سينه و روده را كاهش مي‌دهد. محققان به تازگي فالكارينول و فالكارينديول را كشف كرده اند كه خواص ضدسرطان در خود دارند.فالكارينول ماده ضدآفت طبيعي است كه توسط هويج توليد مي‌شود تا از ريشه خود در برابر بيماري‌هاي قارچي محافظت كند. هويج يكي از تنها منابع متداول اين تركيب مي‌باشند. يك تحقيق نشان داد كه موش‌هايي كه هويج مي‌خورند تا 3/1 كمتر به سرطان مبتلا شدند.3. ضدپيريمحتوي بالاي بتا-كاروتين بعنوان يك آنتي‌اكسيدان دربرابر تخريب سلولي ناشي از متابوليسم طبيعي بدن عمل مي‌كند و پير شدن سلول‌ها را كُندتر مي‌كند.4. پوست سالم و درخشنده (از درون)ويتامين A و آنتي‌اكسيدان&zwnj
دسته ها : مجله سلامت 13
شنبه 28 5 1391 2:57 صبح
  اميد روزي تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم. شغلم را دوستانم را، مذهبم را زندگي ام را !به جنگلي رفتم تا براي آخرين بار با خدا صحبت كنم. به خدا گفتم : آيا مي تواني دليلي براي ادامه زندگي برايم بياوري؟و جواب او مرا شگفت زده كرد.او گفت : آيادرخت سرخس و بامبو را مي بيني؟پاسخ دادم : بلي.فرمود : هنگامي كه درخت بامبو و سرخس را آفريدم، به خوبي از آنها مراقبت نمودم. به آنها نور و غذاي كافي دادم. دير زماني نپاييد كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را فرا گرفت اما از بامبو خبري نبود. من از او قطع اميد نكردم. در دومين سال سرخسها بيشتر رشد كردند و زيبايي خيره كننده اي به زمين بخشيدند اما همچنان از بامبوها خبري نبود. من بامبوها را رها نكردم. در سالهاي سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند. اما من باز از آنها قطع اميد نكردم. در سال پنجم جوانه كوچكي از بامبو نمايان شد. در مقايسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بيش از 100 فوت رسيد. 5 سال طول كشيده بود تا ريشه هاي بامبو به اندازه كافي قوي شوند. ريشه هايي كه بامبو را قوي مي ساختند و آنچه را براي زندگي به آن نياز داشت را فراهم مي كردند.خداوند در ادامه فرمود: آيا مي داني در تمامي اين سالها كه تو درگير مبارزه با سختيها و مشكلات بودي در حقيقت ريشه هايت را مستحكم مي ساختي؟ من در تمامي اين مدت تو را رها نكردم همانگونه كه بامبو ها را رها نكردم.هرگز خودت را با ديگران مقايسه نكن و بامبو و سرخس دو گياه متفاوتند اما هر دو به زيبايي جنگل كمك مي كنند. زمان تو نيز فرا خواهد رسيد تو نيز رشد مي كني و قد مي كشي!از او پرسيدم : من چقدر قد مي كشم.در پاسخ از من پرسيد : بامبو چقدر رشد مي كند؟جواب دادم : هر چقدر كه بتواند.گفت :
شنبه 28 5 1391 1:50 صبح

 

پندي از سقراط :


روزي سقراط حكيم مردي را ديد كه خيلي ناراحت و متاثر بود.
علت ناراحتي اش را پرسيد. شخص پاسخ داد :
در راه كه مي آمدم يكي از آشنايان را ديدم. سلام كردم.
جواب نداد و با بي اعتنايي و خودخواهي گذشت و رفت و من از اين طرز رفتار او خيلي رنجيدم.
سقراط گفت : چرا رنجيدي ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است كه چنين رفتاري ناراحت كننده است.
سقراط پرسيد : اگر در راه كسي را مي ديدي كه به زمين افتاده و از درد به خود مي پيچد.
آيا از دست او دلخور و رنجيده مي شدي ؟
مرد گفت : مسلم است كه هرگز دلخور نمي شدم. آدم از بيمار بودن كسي دلخور نمي شود.
سقراط پرسيد: به جاي دلخوري چه احساسي مي يافتي و چه مي كردي؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزي و شفقت و سعي مي كردم طبيب يا دارويي به او برسانم.
سقراط گفت : همه اين كارها را به خاطر آن مي كردي كه او را بيمار مي دانستي.
آيا انسان تنها جسمش بيمار مي شود ؟
و آيا كسي كه رفتارش نا درست است، روانش بيمار نيست ؟
اگر كسي فكر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدي از او ديده نمي شود؟
بيماري فكري و روان نامش "غفلت" است. و بايد به جاي دلخوري و رنجش نسبت به كسي كه بدي مي كند و غافل است دل سوزاند و كمك كرد و به او طبيب روح و داروي جان رساند.
پس از دست هيچ كس دلخور مشو و كينه به دل مگير و آرامش خود را هرگز از دست مده.
بدان كه هر وقت كسي بدي مي كند در آن لحظه بيمار است.
شنبه 28 5 1391 1:42 صبح

 

شيطان و فرعون


فرعون پادشاه مصر ادعاي خدايي ميكرد.
روزي مردي نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوري به او داد و گفت: اگر تو خدا هستي پس اين خوشه را تبديل به طلا كن.
فرعون يك روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در اين انديشه بود كه چه چاره اي بينديشد و همچنان عاجز مانده بود كه ناگهان كسي درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسيد كيستي؟ ناگهان ديد كه شيطان وارد شد.
شيطان گفت: خاك بر سر خدايي كه نميداند پشت در كيست. سپس وردي بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با اين همه توانايي لياقت بندگي خدا را نداشتم آنوقت تو با اين همه حقارت ادعاي خدايي مي كني؟
پس شيطان عازم رفتن شد كه فرعون گفت: چرا انسان را سجده نكردي تا از درگاه خدا رانده شدي؟
شيطان پاسخ داد: زيرا ميدانستم كه از نسل او همانند تو به وجود مي آيد.
شنبه 28 5 1391 1:39 صبح

 

 

آسان ترين  دوستي هميشه بهترين دوستي نيست 

اين را به خاطر بسپار


با تشكر از :امير نامدار

دسته ها : بينديشيم 5
شنبه 28 5 1391 1:26 صبح

 

 

آسان ترين راه عذر خواهي عدم تكرار اشتباه قبلي است .


با تشكر از :امير نامدار



دسته ها : بينديشيم 5
شنبه 28 5 1391 1:23 صبح
آشنايي با 3 علت اساسي افزايش وزن گاهي وقت‌ها برخلاف تلاش سختي كه براي كاهش وزن مي‌كنيد به چند علت اساسي ممكن است به هدفتان نرسيد كه در اينجا به بررسي اين علل پرداخته‌ايم.1- كمبود خوابآيا به اندازه كافي مي‌خوابيد؟اگر پاسخ‌تان مثبت است پس جزو اقليت هستيد.نتايج تحقيقات حاكي از آن است خواب ، عامل مهمي براي كاهش وزن است. كمبود خواب گاهي اوقات مي‌تواند موجب افزايش اشتها شود. اين مشكلي بزرگ با راه حل نسبتا ساده‌اي است كه همان خواب بيشتر است!سعي كنيد خواب مناسب در حدود 8 ساعت در روز داشته باشيد.شبي 15 دقيقه زودتر به تخت‌خواب خود برويد، ورزش را بيشتر و منظم انجام دهيد تا اينكه كم‌كم خواب شما بيشتر و منظم‌تر شود.2- مصرف داروبسياري از داروهايي كه توسط پزشكان توصيه مي‌شوند موجب اضافه وزن مي‌شوند كه از عوارض جانبي آن‌ها محسوب مي‌شوند.قطعا بيان اين موضوع به معناي قطع اين گونه داروها نيست و فقط جنبه آگاهي دارد. براي بررسي علل چاقي خود، شيوه زندگي‌اتان را خوب بررسي كنيد، آيا مي‌توانيد علت اضافه وزن خود را در آن توضيح دهيد؟ اگر نه، بايد به داروهاي مصرفي‌تان مشكوك شويد بخصوص اگر آن‌ها را اخيرا شروع كرده‌ايد.داروهاي مشكوك به ايجاد اضافه وزن مي‌تواند شامل داروهاي ضد افسردگي، ضد سايكوز، استروئيدها،ضد تشنج، ضد فشارخون، ديابت، سوزش سر دل باشد.بهتر است بدانيد پزشك شما در اكثر مواقع مي‌تواند داروي شما را تغيير دهد بدون اين كه در درمان شما اشكالي پيش آيد.ولي در نهايت سلامتي جسمي ‌و روحي شما گاهي به افزايش مختصر وزن برتريت دارد گر چه با رعايت رژيم غذايي و ورزش‌هاي منظم روزانه نيز مي&z
دسته ها : مجله سلامت 13
شنبه 28 5 1391 1:18 صبح

 

دوستي نسيه

 

هارون الرشيد از بهلول پرسيد كه: دوست ترين مردم نزد تو كيست؟

گفت: آن كس كه شكم مرا سير كند.

گفت: اگر من شكم ترا سير كنم، مرا دوست داري؟

گفت: دوستي به نسيه نمي باشد.


با تشكر از : فتانه

دسته ها : بينديشيم 5
سه شنبه 24 5 1391 1:6 صبح

قورباغه ي ناشنوا

چند قورباغه از جنگلي عبور مي كردند كه ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عميقي افتادند. بقيه قورباغه ها در كنار گودال جمع شدند و وقتي ديدند گودال چقدر عميق است به دو قورباغه ديگر گفتند كه ديگر چاره اي نيست، شما به زودي خواهيد مرد.

دو قورباغه، اين حرفها را ناديده گرفتند و با تمام توانشان كوشيدند كه از گودال بيرون بپرند. اما قورباغه هاي ديگر، دائما به آنها مي گفتند كه دست از تلاش برداريد. چون نمي توانيد از گودال خارج شويد، به زودي خواهيد مرد.

بالاخره يكي از دو قورباغه، تسليم گفته هاي ديگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. او بي درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد.

اما قورباغه ديگر با حداكثر توانش براي بيرون آمدن از گودال تلاش مي كرد. بقيه قورباغه ها فرياد مي زدند كه دست از تلاش بردار. اما او با توان بيشتري تلاش كرد و بالاخره از گودال خارج شد.

وقتي از گودال بيرون آمد، بقيه قورباغه ها از او پرسيدند:«مگر تو حرفهاي ما را نشنيدي؟»

معلوم شد قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فكر مي كرده ديگران او را تشويق مي كنند.


بعضي وقتها بهتر نشنيد

بدان كه كي بايد گوش سپرد و كي بايد گوش بست


با تشكر از : فتانه

دسته ها : بينديشيم 5
سه شنبه 24 5 1391 1:1 صبح

 

 

بيا اينجا بشين كارت دارم!


- خانوم بيا اينجا بشين كارت دارم 

- عزيزم تازه از راه رسيدي ! برو لباستو درار بعد ميشينيم صحبت ميكنيم!!..

- نه..ميخام الان بگم بيا اينجا كنارم بشين

- ...خب حالا بگو! از همينجا گوش ميكنم

- خانوم باور كن سرماخوردگيم خوب شده ،ديگه نميگيري بيا بشين!

- نه خوب نشدي اگه خوب شده بودي مي فهميدي

- چي رو؟!!

- بوي جوراباتو


با تشكر از: فتانه

سه شنبه 24 5 1391 1:1 صبح

 

قابل توجه دانشجويان( كليه مقاطع )

 

ضمن آرزوي قبولي قبولي طاعات و عبادات بدينوسيله به اطلاع مي رساند دفتر شوراي برنامه ريزي آموزشي دانشگاه پيام نور به منظور ترويج فرهنگ حفظ قرآن كريم درس 2 واحدي حفظ جزء 30 بعنوان درس اختياري فرهنگي با تاثير مثبت در ميانگين كل جهت اخذ و انتخاب واحد دانشجويان علاقمند معرفي كرده است .دانشجويان علاقمند مي توانند با تكميل فرم  پيش ثبت نام حفظ جزء 30 قرآن مجيد از مسير زير اقدام نمايند. شايان ذكر است دانشجويان مذكور در هر نيمسال ( در زمان انتخاب واحد )مي بايست درس فوق را انتخاب واحد نمايند. ضمنا انتخاب درس مذكور در سقف واحد هاي انتخابي  بي تاثير و معاف از شهريه مي باشد.



دسته ها : اخبار دانشگاه
جمعه 20 5 1391 10:1 بعد از ظهر

 

سخاوت باران


ابرهاي تيره با اينكه دلگيرند، دست و دل بازند
چون در نهايت مي‌بارند و وقتي مي‌بارند،
سخاوتمندانه مي‌بارند؛
براي همه يكسان،
بدون چشمداشت و پاك ...


با تشكر از :

كاوه از ميعادگاه

دسته ها : بينديشيم 5
پنج شنبه 12 5 1391 4:29 بعد از ظهر
  زماني كه من بچه بودم،مادرم علاقه داشت گهگاهي غذاي ساده صبحانه را براي شب هم آماده كند. يك شب را خوب يادم مانده كه مادرم پس از گذراندن يك روز سخت و طولاني در سر كار، شام ساده اي مانند صبحانه تهيه كرده بود. آن شب پس از زمان زيادي، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسيس و بيسكويت هاي بسيار سوخته، جلوي پدرم گذاشت. يادم مي آيد منتظر شدم ببينم آيا او هم متوجه سوختگي بيسكويتها شده است! در آن وقت، همه ي كاري كه پدرم انجام داد اين بود كه دستش را به طرف بيسكويت دراز كرد، لبخندي به مادرم زد و از من پرسيد كه روزم در مدرسه چطور بود. خاطرم نيست كه آن شب چه جوابي به پدرم  دادم، اما كاملاً يادم هست كه او را تماشا ميكردم كه داشت كره و ژله روي آن بيسكويتهاي سوخته مي ماليد و لقمه لقمه آنها را مي خورد.يادم هست آن شب وقتي از سر ميز غذا بلند شدم،شنيدم مادرم بابت سوختگي بيسكويت ها از پدرم عذرخواهي مي كردو هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم كرد كه گفت: اوه عزيزم، من عاشق بيسكويتهاي خيلي برشته هستم. همان شب، كمي بعد كه رفتم بابام را براي شب بخير ببوسم، از او پرسيدم كه آيا واقعاً دوست داشت كه بيسكويتهاش سوخته باشد؟ او مرا در آغوش كشيد وگفت:مامان تو امروز روز سختي را درسركار گذرانده و خيلي خسته است. به علاوه، بيسكويت كمي سوخته هرگز كسي را نمي كشد! زندگي مملو از چيزهاي ناقص... و انسان هايي است كه پر از كم و كاستي هستند . خود من در بعضي موارد، بهترين نيستم، مثلاً مانند خيلي از مردم، روزهاي تولد و سالگردها را فراموش ميكنم. اما در طول اين سالها فهميده ام كه يكي از مهمترين راه حل ها براي ايجاد روابط سالم،
دسته ها : بينديشيم 5
جمعه 6 5 1391 6:32 صبح
X