معرفی وبلاگ
این وبلاگ هم اخبار مربوط دانشگاه پیام نور را میگه ، هم داستان و گاه گداری هم مطالب خواندنی دیگه امیدوارم مورد قبولتون واقع بشه *************************** *************************** برای بهتر دیدن هر مطلب بر روی لینک ( ادامه مطلب ) که پایان هر قسمت آمده کلیک کنید *************************** *************************** وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده. *************************** ***************************
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 904334
تعداد نوشته ها : 268
تعداد نظرات : 77
فریاد ها را همه می شنوند هنر واقعی شنیدن صدای سکوت است - دکتر علی شریعتی
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي


منطق چيست؟


دو شاگرد پانزده ساله ي دبيرستان نزد معلم خود آمده و پرسيدند

- استاد اصولا منطق چيست ؟


معلم كمي فكر كرد و جواب داد : گوش كنيد ، مثالي مي زنم ، دو مرد پيش من مي آيند.

 يكي تميز وديگري كثيف من به آن ها پيشنهاد مي كنم حمام كنند.

شما فكر مي كنيد ، كدام يك اين كار را انجام دهند ؟
 

هردو شاگرد يك زبان جواب دادند : خوب مسلما كثيفه !


معلم گفت : نه ، تميزه . چون او به حمام كردن عادت كرده و كثيفه قدر آن را نمي داند.پس چه كسي حمام مي كند ؟


حالا پسرها مي گويند : تميزه !


معلم جواب داد : نه ، كثيفه ، چون او به حمام احتياج دارد.وباز پرسيد :


خوب ، پس كداميك از مهمانان من حمام مي كنند ؟


يك بار ديگر شاگردها گفتند : كثيفه !


معلم دوباره گفت : اما نه ، البته كه هر دو ! تميزه به حمام عادت دارد و كثيفه به حمام احتياج دارد.

خوب بالاخره كي حمام مي گيرد ؟


بچه ها با سر درگمي جواب دادند : هر دو !


معلم بار ديگر توضيح مي دهد : نه ، هيچ كدام ! چون كثيفه به حمام عادت ندارد و تميزه هم نيازي به حمام كردن ندارد!


شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولي ما چطور مي توانيم تشخيص دهيم ؟

هر بار شما يك چيزي را مي گوييد و هر دفعه هم درست است


معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شديد ، اين يعني: منطق !


و از ديدگاه هر كس متفاوت است



پنج شنبه 27 11 1390 3:46 بعد از ظهر

مقيم لندن بود، تعريف مي كرد كه يك روز سوار تاكسي مي شود و كرايه را مي پردازد. راننده بقيه پول را كه برمي گرداند ۲۰ پنس اضافه تر مي دهد!

مي گفت :چند دقيقه اي با خودم كلنجار رفتم كه بيست پنس اضافه را برگردانم يا نه؟ آخر سر بر خودم پيروز شدم و بيست پنس را پس دادم و گفتم آقا اين را زياد دادي …

گذشت و به مقصد رسيديم .

موقع پياده شدن راننده سرش را بيرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسيدم بابت چي ؟ گفت مي خواستم فردا بيايم مركز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز كمي مردد بودم. وقتي ديدم سوار ماشينم شديد خواستم شما را امتحان كنم .

با خودم شرط كردم اگر بيست پنس را پس داديد بيايم . فردا خدمت مي رسيم!

 

تعريف مي كرد : تمام وجودم دگرگون شد حالي شبيه غش به من دست داد .

من مشغول خودم بودم در حالي كه داشتم تمام اسلام را به بيست پنس مي فروختم!!

چهارشنبه 9 9 1390 1:7 بعد از ظهر
جمعيت زيادي دور حضرت علي ( ع ) حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتي مناسب پرسيد:-يا علي! سؤالي دارم. علم بهتر است يا ثروت؟-علي در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زيرا علم ميراث انبياست و مال و ثروت ميراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد كه پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سكوت كرد. در همين هنگام مرد ديگري وارد مسجد شد و همان‌طور كه ايستاده بود بلافاصله پرسيد :يا اباالحسن! سؤالي دارم، مي‌توانم بپرسم؟امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس!مرد كه آخر:جمعيت ايستاده بود پرسيد:-علم بهتر است يا ثروت؟-علي فرمود: علم بهتر است؛ زيرا علم تو را حفظ مي‌كند، ولي مال و ثروت را تو مجبوري حفظ كني.نفر دوم كه از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا كه ايستاده بود نشست. - در همين حال سومين نفر وارد شد، او نيز همان سؤال را تكرار كرد،-و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زيرا براي شخص عالم دوستان بسياري است، ولي براي ثروتمند دشمنان بسيار! هنوز سخن امام به پايان نرسيده بود كه چهارمين نفر وارد مسجد شد. او در حالي كه كنار دوستانش مي‌نشست، عصاي خود را جلو گذاشت و پرسيد:-يا علي! علم بهتر است ياثروت؟-حضرت‌علي در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا اگر از مال انفاق كني كم مي‌شود؛ ولي اگر از علم انفاق كني و آن را به ديگران بياموزي بر آن افزوده مي‌شود. -نوبت پنجمين نفر بود. او كه مدتي قبل وارد مسجد شده بود و كنار ستون مسجد منتظر ايستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تكرار كرد.-حضرت‌ علي در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخيل مي‌دانند، ولي از عالم و دانشمند به بزرگي و عظمت ياد مي‌كنند. -با ورود ششمين نفر سره
دوشنبه 30 8 1390 1:16 بعد از ظهر
X