معرفی وبلاگ
این وبلاگ هم اخبار مربوط دانشگاه پیام نور را میگه ، هم داستان و گاه گداری هم مطالب خواندنی دیگه امیدوارم مورد قبولتون واقع بشه *************************** *************************** برای بهتر دیدن هر مطلب بر روی لینک ( ادامه مطلب ) که پایان هر قسمت آمده کلیک کنید *************************** *************************** وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده. *************************** ***************************
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 904434
تعداد نوشته ها : 268
تعداد نظرات : 77
فریاد ها را همه می شنوند هنر واقعی شنیدن صدای سکوت است - دکتر علی شریعتی
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي

 

دوستي به نام "مونتي رابرتز" دارم، كه صاحب يك مرتع پرورش اسب در سان سيدرو است. بار آخري كه آنجا بودم پس از معرفي كردن من به مهمانان گفت: "بگذاريد بهتان بگويم چرا به جك اجازه مي‌دهم از خانه‌ام استفاده كند.

داستانش به مرد جواني بر مي‌گردد. او پسريك مربي اسب بود كه از اصطبلي به اصطبل ديگر و از مزرعه‌اي به مزرعه ديگر مي‌رفت و اسب پرورش مي‌داد. به همين خاطر تحصيلات دبيرستاني پسر مدام با وقفه مواجه ميشد. يك روز در مدرسه از پسر خواستند در مورد اين كه دوست دارد در آينده چه كاره شود بنويسد.

آن شب او اهداف زندگي‌اش و اين كه مي‌خواهد صاحب يك مرتع پرورش اسب شود را در هفت صفحه شرح داد. او روياهايش را با جزييات بسيار دقيقي توضيح داد و حتي نقشه‌اي از يك مرتع ٥٠ هكتاري كشيد و جاي تمام ساختمان‌ها، اصطبل‌ها و زمين‌هاي تمرين را روي آن مشخص كرد. سپس نقشه دقيقي از يك خانه ١٠٠٠ متري كشيد كه در همان مرتع واقع ميشد. او با جان و دل روي اين پروژه كار كرد و روز بعد آن را به معلمش تحويل داد. دو روز بعد وقتي برگه‌هايش را تحويل گرفت روي صفحه اول نوشته شده بود: "بسيار بد. بعد از كلاس بيا با هم صحبت كنيم."

پسر رويايي داستان ما پس از كلاس سراغ معلم رفت و از او پرسيد: "براي چه روي برگه‌ام نوشته بوديد بسيار بد؟" معلم گفت: "چون رويايي دست نيافتني از پسركي جوان بود. تو پولي نداري. از خانواده‌اي سرگردان و بي‌خانمان هستي و هيچ پشت و پناهي هم نداري. تملك مرتع پرورش اسب پول زيادي مي‌خواهد. بايد پول زيادي بابت خريد زمين پرداخت كني و براي خريد اسب‌هاي اصيل كه بتواني از زاد و ولد آنها اسب پرورش بدهي هم به پول نياز داري ضمن اين كه براي بناي اصطبل و ساختمان‌ها هم مبالغ هنگفتي بايد پول هزينه كني همان طور كه ميبيني هرگز نخواهي توانست چنين كاري بكني." و بعد اضافه كرد: "فرصت ديگري به تو مي‌دهم اگر در مورد هدف دستيافتني‌تري بنويسي نمره‌ات را تغيير مي‌دهم."

پسر به خانه برگشت و در مورد صحبت‌هاي معلمش فكر كرد. در نهايت سراغ پدرش رفت و از او پرسيد بهتر است چه كار كند؟ پدرش گفت: "ببين، پسرم تو بايد خودت در اين مورد تصميم بگيري هر چند كه فكر مي‌كنم اين تصميم‌گيري براي آينده‌ات بسيار مهم باشد."

سرانجام پس از يك هفته فكر كردن پسر همان اوراق را به معلم باز گرداند و هيچ تغييري در آنها ايجاد نكرد فقط روي يك برگه نوشت: "شما مي‌توانيد نمره بدي برايم منظور كنيد ولي من ترجيح مي‌دهم رويايم را حفظ كنم." و آن را به همراه ورقه‌ها به معلمش تحويل داد.

سپس مونتي، رو به حضار كرد و گفت: "اين داستان را برايتان تعريف كردم چون شما هم اكنون در خانه ١٠٠٠ متري من وسط يك مرتع ٥٠ هكتاري قرار داريد. من هنوز اوراق مدرسه‌ام را حفظ كرده‌ام مي‌توانيد قاب شده آنها را روي شومينه ببينيد." سپس ادامه داد: "بهترين قسمت داستان تابستان سال پيش اتفاق افتاد كه همان معلم ٣٠ دانش آموز را براي يك اردوي يك هفته‌اي به مرتعم آورد. وقتي داشتند مي‌رفتند رو به من كرد و گفت: "راستش مونتي، الان مي‌فهمم زماني كه معلمتان بودم بعضي وقت‌ها روياهاي شاگردانم را مي‌دزديدم. طي آن سال‌ها روياهاي بسياري از بچه‌ها دزديدم ولي خوشبختانه تو آن قدر سرسخت بودي كه تسليم نشوي."

اجازه ندهيد كسي روياهايتان را بدزدد، دنبال روياهايتان باشيد مهم نيست چه پيش مي‌آيد .....


دوشنبه 11 7 1390 12:19 صبح
X