معرفی وبلاگ
این وبلاگ هم اخبار مربوط دانشگاه پیام نور را میگه ، هم داستان و گاه گداری هم مطالب خواندنی دیگه امیدوارم مورد قبولتون واقع بشه *************************** *************************** برای بهتر دیدن هر مطلب بر روی لینک ( ادامه مطلب ) که پایان هر قسمت آمده کلیک کنید *************************** *************************** وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده. *************************** ***************************
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 904489
تعداد نوشته ها : 268
تعداد نظرات : 77
فریاد ها را همه می شنوند هنر واقعی شنیدن صدای سکوت است - دکتر علی شریعتی
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي



كلاه فروشي روزي از جنگلي مي گذشت.تصميم گرفت زير درخت مدتي استراحت كند.لذا كلاه ها را كنار گذاشت و خوابيد.وقتي بيدار شد متوجه شدكه كلاه ها نيست . بالاي سرش را نگاه كرد

 تعدادي ميمون را ديد كه كلاه را برداشته اند.
فكر كرد كه چگونه كلاه ها را پس بگيرد.در حال فكر كردن سرش را خاراند و ديد كه ميمون ها همين كارراكردند.

اوكلاه راازسرش برداشت 
و ديد كه ميمون ها هم ازاوتقليد كردند.

به فكرش رسيد... كه كلاه خود را روي زمين پرت كند.

لذا اين كار را كرد.ميمونها هم كلاهها را بطرف زمين پرت كردند.

او همه كلاه ها را جمع كرد وروانه شهر شد.
سالهاي بعد نوه او هم كلاه فروش شد.

پدر بزرگ اين داستان را براي نوه اش را تعريف كرد و تاكيد كرد كه اگر چنين وضعي برايش پيش آمد چگونه برخورد كند.

يك روز كه او از همان جنگلي گذشت در زير درختي استراحت كرد و همان قضيه برايش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش كرد.

ميمون ها هم همان كار را كردند.

او كلاهش را برداشت,ميمون ها هم اين كار را كردند.

نهايتا كلاهش رابرروي زمين انداخت. ولي ميمون ها اين كار را نكردند.
 

يكي از ميمون هااز درخت پايين امد و كلاه رااز سرش برداشت و در گوشي محكمي به او زد و گفت : فكر مي كني فقط تو پدر بزرگ داري.



يکشنبه 30 11 1390 12:8 صبح
X