معرفی وبلاگ
این وبلاگ هم اخبار مربوط دانشگاه پیام نور را میگه ، هم داستان و گاه گداری هم مطالب خواندنی دیگه امیدوارم مورد قبولتون واقع بشه *************************** *************************** برای بهتر دیدن هر مطلب بر روی لینک ( ادامه مطلب ) که پایان هر قسمت آمده کلیک کنید *************************** *************************** وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده. *************************** ***************************
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 904423
تعداد نوشته ها : 268
تعداد نظرات : 77
فریاد ها را همه می شنوند هنر واقعی شنیدن صدای سکوت است - دکتر علی شریعتی
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي


چند سال پيش، در يك روز گرم تابستان، پسر كوچكي با عجله لباسهايش را در آورد و خنده كنان داخل درياچه شيرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش مي‌كرد و از شادي كودكش لذت مي‌برد. مادر ناگهان تمساحي را ديد كه به سوي پسرش شنا مي‌كرد. مادر وحشتزده به سمت درياچه دويد و با فريادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولي ديگر دير شده بود.
تمساح با يك چرخش پاهاي كودك را گرفت تا زير آب بكشد، مادر از راه رسيد و از روي اسكله بازوي پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت مي‌كشيد ولي عشق مادر آنقدر زياد بود كه نمي گذاشت پسر در كام تمساح رها شود.كشاورزي كه در حال عبور از آن حوالي بود، صداي فرياد مادر را شنيد، به طرف آنها دويد و با چنگك محكم بر سر تمساح زد و او را فراري داد.
پسر را سريع به بيمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودي پيدا كند. پاهايش با آرواره هاي تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روي بازوهايش جاي زخم ناخنهاي مادرش مانده بود.
خبرنگاري كه با كودك مصاحبه مي‌كرد از او خواست تا جاي زخمهايش را به او نشان دهدپسر شلوارش را كنار زد و با ناراحتي زخمها را نشان داد، سپس با غرور بازوهايش را نشان داد و گفت: «اين زخم‌ها را دوست دارم، اينها خراش‌هاي عشق مادرم هستند».
*گاهي مثل يك كودكِ قدرشناس، خراش‌هاي عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهي ديد چقدر دوست داشتني هستند


چهارشنبه 13 7 1390 7:24 بعد از ظهر
X